:: دلـ‌صــــدا ::

:: دلـ‌صــــدا ::

این‌که می‌گویم فقط بینی و بین الله:
فاطمه جان! بعدِ تو هم‌صحبتم شد چاه...

بایگانی

راز روشن | حامد زمانی

شنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۳، ۰۱:۲۸ ق.ظ

راز روشن

شاعر: مهدی جهان‌دار

تضمین غزل: میلاد عرفان‌پور

تا چراغی در میان این شبستان روشن است

تا تنور نان گرم مرد چوپان روشن است

شک نکن! قصد پلنگ تیزدندان روشن است

امشب از داغی دوباره چشم ایران روشن است

یوسفی رفته‌است آری؛ وضع کنعان روشن است

تک‌سواران تیز می‌تازند در صحرا هنوز

از تلاطم باز ننشسته‌ست این دریا هنوز

آتشی پیداست آن سوی بیابان‌ها هنوز

باز شمعی کشته شد با دست شب اما هنوز

این شبستان کهن با نور ایمان روشن است

بار الها! جرات ما را سر و سامان بده!

انقلابا! مشق هشیاری به فرزندان بده!

قهرمانا! در دل میدان بمان! جولان بده!

رهبرا! من مصطفایی دیگرم، فرمان بده!

کی به اندک بادی اقیانوس لرزان می‌شود؟

کوه کی با یک خراش ساده ویران می‌شود؟

عاشق رفتن کی از رفتن پشیمان می‌شود؟

کی میان ابرهای تیره پنهان می‌شود

آسمان ما که با خون شهیدان روشن است

مرتضی تا بود کارش غیر شیدایی نبود

مجتبی می‌گفت: دیدم غیر زیبایی نبود

شد پشیمان هرکسی این‌جا زلیخایی نبود

مصطفی هم رفت؛ آری او هم این‌جایی نبود

مردهای مرد را آغاز و پایان روشن است

بار الها! جرات ما را سر و سامان بده!

انقلابا! مشق هشیاری به فرزندان بده!

قهرمانا! در دل میدان بمان! جولان بده!

رهبرا! من مصطفایی دیگرم، فرمان بده!