ای داد... یکی میگه با یه فریاد
راه میندازه داد و بیداد
بچمو آقا شفا داد
تو صحن گوهرشاد
- ۱۹ فروردين ۹۳ ، ۰۴:۰۶
ای داد... یکی میگه با یه فریاد
راه میندازه داد و بیداد
بچمو آقا شفا داد
تو صحن گوهرشاد
شعر از: علیرضا قزوه
نه مثل ساره ای و مریم، نه مثل آسیه و حوا
فقط شبیه خودت هستی، فقط شبیه خودت زهرا
شکوه آسمون، خواب شهابا
فقط تو چشم تو تعبیر میشن
تو که فرمانده باشی توی دستات
تموم سنگها سجّیل میشن
باز امشب از تب تو شها تاب میخورم
باز از فرات خشک لبت آب میخورم
باز از نسیم کرب و بلا مست میشوم
میسوزم و سیاهی یکدست میشوم
این اخرین قدم برای دیدنه
این اخرین پله واسه رسیدنه
این آخرین نفس کشیدنم برای تو
این آخرین تو رو ندیدنم برای تو
شاعر: محمّدمهدی سیّار
ما خودمون فردامونو میسازیم
همیشه راهو رسمشون همینه
تا میبینن حرف حساب ندارن
تموم نامردای عالم انگار
راهی بجز بستن آب ندارن
شاعر: میلاد عرفانپور
متن شعر:
تو این سنگرای معطر به عشق
باید گریه گریه عبادت کنم
با اشکای تازه وضو دارم و
میخوام آسمونو زیارت کنم
شاعر: محمد مهدی سیار
دل میتپد این شبها با یاد تو یا زهرا
با آیه تطهیر و با سوره أعطینا
شد نذر غم تو این اشک دمادم
ریحانه حیدر مظلومه عالم
شاعر: جواد شیخ الاسلامی
ای رفیقان! سوز سینه آمد / شعلههای داغ کینه آمد
ابرهای تیره ی بارانی / از شب تار مدینه آمد
چه دیده درکه پیاپی به سینه میکوبد؟
شاعر: میلاد عرفان پور
چنانکه دست گدایی شبانه میلرزد
دلم برای تو با هر بهانه میلرزد
هنوز کوچه به کوچه، حکایت از مردیست
که دستِ بستهی او عاشقانه میلرزد